احمد حُکمآبادی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی تبریزی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران محسوب میشد.کسروی در بیش از ۵۵ سال فعالیت، حدود ۱۰۰ کتاب و رساله و ۷۰ جلد اثر از خود بر جای گذاشت و مهمترین آنها «تاریخ مشروطه ایران» و تاریخ هیجده ساله آذربایجان است؛ کتاب هایی که به یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ ایران، یعنی انقلاب مشروطه، میپردازد.و همچنین نقش تبریز و آذربایجان در شکل گیری نهضت مشروطه را به وضوح با مشاهدات میدانی به تصویر کشیده که منبع مهم شناخت محققان و تاریخ نگاران از این برهه حساس تاریخ ملت ایران است.
کسروی در نگارش این اثر از مصاحبههای شفاهی با بازیگران مشروطه، بیانیهها، اعلامیهها و روزنامههای آن دوره بهره برده و روایتی مفصل، دقیق و انتقادی از زمینهها و رویدادهای مشروطه ارائه کرده است. او که خود در محلهای مجاهدنشین در تبریز رشد کرده بود، سرداران ، روشنفکران و تجار مشروطه خواه را دیده بود انقلا بیون را میشناخت سران مشروطه را میشناخت. با شیخ محمد خیابانی رفت و آمد داشت مقاومت مردم در برابر استبداد و سقوط تبریز به دست روسها را از نزدیک دیده و سی سال بعد این کتاب را نوشت. برخلاف شیوههای رایج تاریخنگاری، کسروی به پیشینه و زمینههای انقلاب نیز پرداخته و توضیح داده که ایرانیان چگونه بیدار شدند و مشروطه شکل گرفت.چرا تبریز پیشگام تحولات معاصر ایران بود.و چگونه باید بذر آگاهی را در میان عامه مردم پراکند و مردم را به سرنوشت خود آگاه کرد ... اکنون این پرسش که دلیل اختلاف کسروی با رضاشاه چه بود: عینا ماجرا رااز نشریه درنگ منتشره در دوره پهلوی اول ، بقلم ضیاالدین صدر اشرافی می آورم.
دهکده اوین را رضاه شاه می خواست به واسطه آخوندی به نام "شیخ خالصی زاده" به بهانه این که هشتاد سال قبل وقفی امام رضا بوده و نیز متولی آستان قدس رضوی در زمان غیبت ولیعصر، شاهِ آن زمان است، از روستاییان خرده مالک بگیرد. بدین منظور شعبه یکم دادگاه، رأی به مسلم بودن و وقفیت رقبه ( دهکده اوین) داده و از هشتاد نفر کشاورز اوین، شروع به خلع ید و اخراج آن ها می کنند. در این اوضاع و احوال، روستاییان از همه جا وامانده به نزد "نقیب زاده تبریزی" رفته و او را وکیل خود گرفته بودند و او به نام این که رفتار "اجرا" بیرون از قانون بوده است، عرضحالی به زیان دربار و به عنوانِ رفع مزاحمت به صلحیه داد. پرونده دهکده اوین (زندان کنونی) به دست کسروی آمد که قاضی ارشد بود. زنده یاد کسروی که آزادهمردی بود، پس از خواندن پرونده به همکاران زیر دست خود می گوید :
《چنین پیداست که رفتن من از اینجا نزدیک شده است!》
کسروی می دانست که اگر خود او به این امر نپردازد، آن زمان هیچ کس قادر به محاکمه و دادن حکمِ محکوم کردن و خلع ید از دربار نخواهد بود. بنابراین کسروی بعد از یک محاکمه دقیق، رأی صلحیه را شکست و حکم به رفع مزاحمت دربار داد. وقتی رای قطعی و لازم الاجرای خود را قرائت کرد، این حکم لازم الاجرا بود و استیناف نداشت! اما کسروی میدانست که در "اداره اجرا" کسی جرأت خلع ید از رضا شاه را ندارد.
کسروی انسان دوست و عدالت طلب که در احقاق حق مظلومان و ضعیفان ترسی به خود راه نمی داد، تصمیم گرفت این زنگوله را خود به گردن گربه ببندد! لذا با مبلغ دو تومان از جیب خود درشکهای را کرایه کرد و با مأمور اجرا به دهکده اوین رفت و حکم عادلانه خود را که بر علیه “شاه و شیخ” بود، عملی ساخت و تا خلع ید کامل دربار و بازپس دادن زمین به روستاییانِ دهکده اوین، در آنجا باقی ماند.
صدور این حکم و اجرای آن مثل توپ ترکید و کسروی که اهل رشوه خواری و سازش و نادرستی و چاپلوسی و پستی نبود، از حکم برحق خود کوتاه نیامده و پس از مدتی در روی میزش حکمِ "داور" وزیر دادگستری را دید که نوشته بود:
"از این تاریخ به بعد شما منتظر خدمت شدهاید"!!!.
و کسروی با شهامتی کم نظیر، این کلمات جاودان را در زیر آن نوشت:
《و از این به بعد، خدمت منتظر من خواهد بود و نه من منتظر خدمت!》
بدین ترتیب از شغل قضاوت برای همیشه دست کشید و به وکالت پرداخت. و متاسفانه در ۵۵ سالگی و در عین پختگی با گلوله های گروه موسوم به فدائیان اسلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیار باقی شتافت.امید است خدای بزرگ ببخشاید و در روز جزا روسفید گرداند.ولی یک نکته عبرت تاریخی برای ما کارشناسان رسمی داد گستری،وکلا و قضات و دست اندرکاران دستگاه قضا گوشزد می کند که در احقاق حقوق مردم و کشف حقیقت هوای و هوس را پیش نگیریم و همیشه طرفدار حق و حقیقت باشیم و پاکدست و پاکباز بدون ملاحضات بانفوذان و افراد خاطی و بدون ترس و واهمه به کشف حقیقت و دفاع از مظلوم لحظه ای دریغ نکنیم تا جامعه ای آرام و بالنده شکل گیرد و فردای کار و روز حسابرسی، سیاه روی خلق و خالق نباشیم.