این هفته قدم هایمان را در شهر واژه های ناب در خیابان احساس پلاک شعر روی سنگفرش هایی مزین بااندیشه مگی پیتمان شاعر کلمبیایی برمیداریم که شعر دست هایش از مشهور ترین سروده هایش است.
Her Hands
© Maggie Pittman
Published: February 2006
Her hands held me gently from the day I took my first breath.
Her hands helped to guide me as I took my first step.
Her hands held me close when the tears would start to fall.
Her hands were quick to show me that she would take care of it all.
Her hands were there to brush my hair, or straighten a wayward bow.
Her hands were often there to comfort the hurts that didn't always show.
Her hands helped hold the stars in place, and encouraged me to reach.
Her hands would clap and cheer and praise when I captured them at length.
Her hands would also push me, though not down or in harm's way.
Her hands would punctuate the words, just do what I say.
Her hands sometimes had to discipline, to help bend this young tree.
Her hands would shape and mold me into all she knew I could be.
Her hands are now twisting with age and years of work,
Her hand now needs my gentle touch to rub away the hurt.
Her hands are more beautiful than anything can be.
Her hands are the reason I am me.
دستهایش
دستهایش مرا به ارامی نگهداشت وقتی کهدبرای اولین بار نفس کشیدم.
دستهایش راهنمایم بودند وقتی که اولین قدمم را برداشتم.
دستهایش مرا در اغوش کشیدند وقتی اشکهایم می خواستند جاری بشوند
دستهایش سریع بودند تا
به من نشان بدهد به همه نیازهایم اهمیت میدهد.
دستهایش آنجا بودند تا موهایم را شانه کنند.
تا کمان خیره سر (موهایم )را صاف کنند
دستهایش اغلب آنجا بودند تا درد هایی که همیشه مخفی میماند را التیام دهد
دستهایش کمک میکرد تا ستاره ها در جای خود بمانند و مرا تشویق میکردند تا آنها را بدست بیاورم
دستهایش شاد بودند و ستایش میکردند وقتی من آنها را (در کودکی)از دور میدیدم
دستهایش مرا ترغیب می کردند ،نه به سوی پایین نه به راهی بد
دستهایش کلمات را ویرایش میکردند،
آنچه را که میگفتم
دستهایش گاهی مجبور بودند مرا نکوهش کنند
تا به این درخت جوان کمک کنند که خم بشود
دستهایش مرا شکل میداد و قالب میزد در
همه زمینه هایی که او می دانست من می توانم باشم
دستهایش حالا به خاطر بالارفتن سن و سالها کار دارند از شکل می افتند
دستهایش حالا به لمس گرم من نیازدارند
تا درد ها پاک بشوند
دستهایش ازهرچه که هست زیباترند
دستهایش دلیل من بودن من است
نوشته شده توسط:آزاده مرادی نیا