علی اکرمی آذر از فعالان میراث فرهنگی شهرستان مراغه در استان آذربایجان شرقی است. در سلسله نوشتاری قرار شده تا مطالبی را درحوزه میراث فرهنگی محلی برای مخاطبان داشته باشد.فسمت دوم این مطلب را این هفته تقدیم می کنیم:
نزدیک اذان ظهر بود که در چوبی مسجد حمام باز می شود. ریش سفیدان و اهالی، مردی غریبه و عریانی می بینند که برای حفظ آبرو خود را با گلیمی کهنه پوشانده؛ از غریبه سوال می کنند که چرا با این حال و روز وارد مسجد شده؟ مسجد جای مقدسی است.
غریبه از ریش سفیدان اجازه منبر خواست و خود را عالم دین معرفی می کند. ریش سفیدان بعد از مصلحت به او اجازه منبر رفتن میدهند.
مرد غریبه بالای منبر بعد از ستایش پروردگار و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد خطبه ای داغ و فوق العاده ای را ارائه می دهد که با استقبال اهل مسجد مواجه می شود.
بعد از اتمام منبر ریش سفیدان از اوضاع پوشش مرد غریبه سوال می کنند؟
غریبه در جواب مصیبت وارده را چنین تعریف می کند:
« من اهل تبریز هستم و نام من فیض اللّه است. جهت تحصیل علم دین عازم نجف اشرف می باشم. ولایت مراغه از دیرباز به دلیل قرارگرفتن در مسیر مواصلاتی کردستان و عراق به تبریز واردبیل یکی از شلوغ ترین گذر ها برای عبور کاروان های تُجّار و زُوّار می باشد و من هم از این مسیر جهت رسیدن به مقصد استفاده کردم؛
متاسفانه در بین راه به راه زنان برخورد کردم، هرچه داشتم از قبیل مَرکَب، دینار، اَلبَسه و آذوقه همه را از دستم گرفتند و مرا هاج و واج و عریان و بی کس در مکانی غریبه رها ساختند. بعد از مدتی چوپانی را دیدم و از او تقاضای کمک کردم و چوپان این گلیم کهنه را به من داده تا با آن حفظ آبرو بکنم و مسیر روستای شما را به من نشان داد و گفت که در این روستا به تو کمک خواهند کرد.
حال از شما اهالی مومن و معتقد به شریعت محمد تقاضا دارم مرا از بابت مَرکَب، اَرزاق، اَلبَسه و دینار یاری کنیدتا خودم را جهت تحصیل علم دین به نجف اشرف برسانم.»
ریش سفیدان حامام مَچید بعد از مَصلِحت و مشورت با مرد غریبه طی می کنند که تو باید تعهد بدهی و ما به این شرط به تو کمک می کنیم که بعد از اتمام تحصیلات و آموختن علم دین و معمم شدن به علت عدم وجود روحانی در روستای وَراُئوی عازم و مقیم روستای ما بشوی.
هر دو طرف شرایط را قبول کرده و اهالی خواسته های فیض اللّه را اجابت کرده و او را راهی نجف اشرف می کنند.
آخوند ملّا فیض اللّه بعد از مدتی با لباس مُلَبَّس روحانی وارد وَراُئوی می شود. بعد از اقامت چند روز از اهالی جهت استحمام، حمام را جویا می شود. اهالی در جواب طبق سنت قدیم راه و روش نظافت در روستا را به او پیشنهاد می کنند ولی این نوع حمام را آخوند ملّا فیض اللّه صلاح نمی بینند و ایشان برای احداث حمام عمومی برنامه ریزی می کنند.
در همان سال از ریش سفیدان و مالکین وَراُئوی حاج میرزا عازم مکّه مکرمه بود و از ملّا فیض اللّه جهت یادگیریِ مراسم حجّ درخواست کمک می کند. روحانی روستا اولین شرط زیارت را طهارت بیان می کنند و به حاج میرزا پیشنهاد می کند چرا با وجود چشمه ای مناسب و پر آب در چند قدمی مسجد دست به احداث حمام عمومی نمی زنید و شما اهالی و بزرگان با داشتن امکانات آب و مسجد و اعتقادی راسِخ باید حمام عمومی را در اولویت اول قرار بدهید و من هم قصد دارم اهل و عیال و خانواده ام را به این روستا منتقل داده و مقیم دائمی وَراُئوی شوم.
فیض اللّه از حاج میرزا جهت احداث حمام عمومی درخواست کمک می کند و پیشنهاد می کند که شما در این امر مقدس پیش قدم بشوید.
حاج میرزا ضیافتی ترتیب داده و از مُتَنَفِذین و متمولین و بخصوص از اهالی دعوت می کنند تا در ساخت حمام در بین نهر و مسجد هرکس با وُسع خودش کمک بکند ولی اهالی بعد از صرف غذا محل را ترک می کنند.
ادامه دارد...
نوشته شده توسط:علی اکرمی آذر